اطلاعات عمومی و رمان

نویسنده می پذیریم

اطلاعات عمومی و رمان

نویسنده می پذیریم

رمان (پارت اول )

آیلین معلوم کجا موندی ؟؟ 

+اومدم وایسا لاکم خشک شه الان میام 

بدو خیلی دیره . پدربزرگتو که میدونی گیر میده میگه تا حالا کجا بودی ؟؟ 

+اوووف 



بالاخره بعد از اصرار های مامان و بابام بدون اینکه بفهمم چی بپوشم آماده 

شدم  سالگرد مادبزرگم بود 


همه مشغول آماده کردن  تدارکات بودن منم که به کل کار نمی کردم  سرم تو گوشیم بود که پسر عمو  پدربزرگم با خانواده اش اومد  یه پسر هم همراشون بود .تعجب کرده بودم که چرا تاحالا ندیده بودمش  گفتن اسم پسره آرمان بود  یک پسر خوش قیافه و خوشتیپ .

۱.۲.۳ 

تو سه ثانیه با یک نگاه عاشقش شدم  . نمیدونم فازش چی بود که اومد پیش من نشست .

ازم پرسید اسمم چیه منم با تندی بهش گفتم فوزولی 

اونم خندید و گفت اسم من آرمانه عجیبه که من ،تو رو تا حالا ندیدم 

منم گفتم خب 

سرم تو گوشیم بود و گفت داری با دوست پسرت چت میکنی ؟؟ 

منم چپ نگاش کردمو هیچی نگفتم  تو دلم دعا می کردم که ناراحت نشه چون همه میگفتن که عشق های واقعی و پایدار از دعوا ها شروع میشه  

یهو بهم رو کرد و گفت سکوت نشان رضایت است ؟

منم با اعصبانیت گفت چرت نگو .نه بابا دوست پسرم کجا بود 

گفت خب آ ره کی آخه عاشق تو میشه با این اخلاقت 

که یهو ..........

ادامه دارد


خنده

قسم نامه آقایون...


به خدا سوگند




اگر لیوان شیشه ای را 

در دست راستم بگذارند،


و لیوان یکبار مصرف را

در دست چپم بگذارند

باز هم در یخچال را بازمی کنم

و با پارچ آب مینوشم‌

داستانک

کشاورزی یک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمین حاصلخیزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.

هنگام برداشت محصول بود. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پیرمرد کمی ضرر زد.

پیرمرد کینه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصمیم گرفت از حیوان انتقام بگیرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد. 

روباه شعله ور در مزرعه به اینطرف و آن طرف می دوید و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش. در این تعقیب و گریز، گندمزار به خاکستر تبدیل شد...

وقتی کینه به دل گرفته و در پی انتقام هستیم، باید بدانیم آتش این انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت! بهتر است ببخشیم و بگذریم...

بد شانش

باستان‌شناسان اسکلت مردی رو پیدا کردن که 2 هزار سال قبل تو پمپئی ایتالیا از فوران آتشفشان جون سالم به در برده اما بعدش یه تیکه سنگ بزرگ افتاده روشو مُرده


بدشناس تر از این مرد مگه داریم

میدانستید

نیمی از دانش آموزان مقطع متوسطه آمریکا در پاسخ سوال "یکی از شخصیتهای روم باستان را نام ببرید"


نام ماکسیموس نقش راسل کرو در فیلم گلادیاتور را گفتند این شخصیت داستانیست و وجود خارجی ندارد